بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۷۶: اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر با پای سروی سعی آهم رهبری کردی کف خاکسترم با بال قمری همسری کردی ندادم عرض هستی ورنه با این ناتوانیها به رنگ رشتهٔ شمعم نفس هم اژدری کردی نشد اول چراغ عافیت در دیده ام روشن که پیش از دود کردن آتشم خاکستری کردی دلی دارم که گر آیینه دیدی حیرت کارش همان جوهر عرق از خجلت بی جوهری کردی نبردم رنج تزویری که زاهد از فسون او به هر گوسالگی خود را خیال سامری کردی به بی دردی فسرد و یک نفس آدم نشد زاهد چه بودی از هوس هم این هیولا پیکری کردی خوشا ملک فنا و دولت جاوید بیقدری که آنجا نقش پا هم بر سر ما افسری کردی اگر چون شانه حرفی از فسون زلف دانستی دل صد چاک ما هم دست در بال پری کردی چو قمری چشم اگر می دوختم بر سرو آزادش به گردن گردش رنگ تحیر چنبری کردی نگاه او گر افکندی سپند ناز در آتش به حیرت ماندن چشم غزالان مجمری کردی زگرد جلوهٔ خود خاک بر سر ریختی بیدل اگر نظارهٔ رفتار او کبک دری کردی بیدل دهلوی