بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۷۲: خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آن ساعت که چون تمثال از آیینهٔ فردی تو آری سر برون از جیب ناز و من کنم گردی ز رنگ ناتوانی عذر خواهد سیر این باغم به دستنبویی خجلت ندارم جز گل زردی اگر گردی کند خاک ته پا پشت پا بوسد بر احباب ازین بیشم نمی باشد ره آوردی عقوبت از کمین معصیت غافل نمی باشد شب من تیره تر شد آخر از تشویش شبگردی جهان یکسر قمار آرزوی پوچ می بازد بجز دست پشیمانی که دارد برد و آوردی مروت سخت دور است از مزاج بیحس ظالم ز زخم کس نمی گردد دچار نیشتر دردی به این سامان که گردون نشئهٔ وارستگی دارد بلند افتا ده باشد دامن برچیدهٔ مردی اسیر فقرم اما راحت بی درد سر دارم به ملک تیره روزی نیست چون من سایه پرورد ی به ذوق کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل بهشت آن بس که یابی نان گرم و آبک سردی بیدل دهلوی