بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۸۸: ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بیخبر به درد دل ما رسیده رو شور سپند محفل حسرت شنیده رو از پیچ و تاب دام هوس احتراز کن زین دود همچو شعله غبار کشیده رو زین گلستان که رنگ بهارش ندامتست محمل به دوش آه چو صبحی دمیده رو آخر ازین زیانکده نومید رفتنست خواهی رفیق قافله خواهی جریده رو در گلشنی که رنگ بهارش ندامت ست ای شبنم بهار تماشا ندیده رو چون شعله در طریق فنا اضطراب چیست ضبط نفس کن و قدمی آرمیده رو در تنگنای خانهٔ گردون هلال وار خواهی سرت به سقف نیاید خمیده رو ای صبح کاروان فنا سخت بیکس است بر روی خود همان نفس خود دیده رو کیفیت گداز دل از می رساتر است یک جرعه از قرابهٔ ما هم چشیده رو شاید ز ترک جهد به جایی توان رسید گامی در این بساط به پای بریده رو ما از در امید وصالت نمی رویم گو دل به حسرت آب شو و خون ز دیده رو پیغام حسرت من بیدل رساندنی است ای اشک یار می رود اینک دویده رو بیدل دهلوی