بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۴۹: سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوخت چون موج گهر بال تپیدنهای من عقدهٔ دل گشت آخر آرمیدنهای من آبیار مزرعم یارب تب سودای کیست درد می جوشد چو تبخال از دمیدنهای من صد بیابان آرزو بی جستجو طی می شود تا به نومیدی اگر باشد رسیدنهای من آه دردم تهمت آلود رعونت نیستم رستن است از قید هستی سرکشیدنهای من از مقیمان بهارستان ضعف پیری ام گل زنقش پا به سر دارد خمیدنهای من عالمی را کرد حسرت بسمل ناز و نیاز دور باش غمزه و دزدیده دیدنهای من از سر کویت غبارم برده اند اما هنوز می تپد هر ذره در یاد تپیدنهای من جرأت بیحاصلی خجلت گداز کس مباد اشک شد پرواز چون چشم از پریدنهای من بسکه اجزایم زدرد ناتوانیها گدا خت چون صدا شد عینک دیدن شنیدنهای من وحشتم غیر از کلاه بی نشانی نشکند دامن رنگم بلند افتاده چیدنهای من همچو اشک از شرم جرأت بایدم گردید آب تا یکی لغزش تراود از دویدنهای من وحشتم فال گرفتاریست بیدل همچو موج نیست بی ایجاد دام از خود رمیدنهای من بیدل دهلوی