بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۵۱: اگر مشت غبار خود پریشان میتوانکردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر مشت غبار خود پر یشان می توان کردن به چشم هر دو عالم ناز مژگان می توان کردن متاع زندگی هر چند می ارزد به باد اینجا به همت اندکی زین قیمت ارزان می توان کردن شب حرمان فرو برده ست عصیان گاه هستی را اگر اشکی به درد آید چراغان می توان کردن بهار دستگاه شوق و چندین رنگ سودایی جنون مفتست اگر یک ناله عریان می توان کردن غبار وادی حسرت فسردن بر نمی دارد به پای هر که از خود رفت جولان می توان کردن اگر حرص گهر دامن نگیرد قطرهٔ ما را برون زین بحر چندین رنگ توفان می توان کردن به رنگ شمع دارم رفتنی در پیش ازین محفل به پا جهدی که نتوانم به مژگان می توان کردن به وحشت دامن همت اگر یکچین بلند افتد جهانی را غبار طاق نسیان می توان کردن به طاووسی نی ام قانع زگلزار تماشایت مرا زین بیشتر هم چشم حیران می توان کردن ادبگاه محبت گر نباشد در نظر بیدل ز شور دل دو عالم یک نمکدان می توان کردن بیدل دهلوی