بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۹۴: بستهام چشم امید از الفت اهل جهان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسته ام چشم امید از الفت اهل جهان کرده ام پیدا چوگوهر در دل دریا کران بسکه پستی درکمین دارد بنای اعتبار بعد ازبن دیوارها بی سایه خواهد شد عیان ازتجمل سفله را ساز بزرگی مشکل ست خاک از سامان بالیدن نگردد آسمان ای تمنایت خیال اندیش تصویر محال صید خودکن دیگر از عنقا چه می جوبی نشان نارسایی جادهٔ سر منزل جمعیت است از شکست بال می بالد حضور آشیان جز تحیر از جنون ما سیه بختان مپرس حلقهٔ زنجیر گیسو بر نمی دارد فغان عاشق از اهل هوس در صبر دارد امتیاز کرده اند آیینه و شبنم به حیرت امتحان رفتگان یا رب چه سامان داشتند از درد و داغ کاین زمانم می دهد آتش سراغ کاروان عیشها دارد عدم فرسایی اجزای من جوش مهتابست هر جا پنبه شد تار کتان کوشش گردون علاج بی بریهایم نکرد مشکلست از سرو ، گل چیدن بسعی باغبان در فضای دل مقام عزت و خواری یکی ست نیست صدر خانهٔ آیینه غیر از آستان بی رواجیهای عرض احتیاجم داغ کرد آبرو چندانکه می ربزم نمی گردد روان صبح این هنگامه ای از سیر خود غافل مباش یکنفس پیدایی ات از عالمی دارد نشان چشم اورا نیست بیدل سیری از خون ریختن جام می از باده پیمایی نگردد سرگران بیدل دهلوی