بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۹۲: آخر از بار تعلقهای اسباب جهان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر از بار تعلق های اسباب جهان عبرتی بستیم بر دوش نگاه ناتوان از خم گردون مهیا شو به ایمای بلا تیر می باشد اشارتهای ابروی کمان از تأمل چند باید آبروی شوق ریخت خامشی تا کی گره در رشتهٔ ساز فغان زحمت بسیار دارد از عدم گل کردنت نقب در خارا زنی کز نام خود یابی نشان گر چنین حیرت عنان جستجوها می کشد جوهر آیینه می گردد غبار کاروان گر فروغ دل هوس داری خموشی ساز کن می شود این شمع را افشاندن دامن زبان از سواد چشم پی بر معنی دل برده ام در همین خاک سیه آیینه ای دارم گمان عرض جوهر در غبار خجلتم پوشیده است این زمانه آیینه ام چشمی است در مژگان نهان همچو آن طفلی که بستانش کند خمیازه سنج زخم دل از شوق پیکانت نمی بندد دهان شب به وصل طره ات فکر مسلسل داشتیم یک سخن چون شانه ام نگذشت جز مو بر زبان مشت خاک ِ من نیاز سجدهٔ تسلیم اوست آب اگر گردم زکوی او نمی گردم روان رفت بیدل عمرها چون رنگ بر باد امید غنچه واری هم در این گلشن نبستم آشیان بیدل دهلوی