بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۷۴: در رهت نا رفته از خود هر طرف سر میزنیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در رهت نا رفته از خود هر طرف سر می زنیم همچو مژگان بیخبر در آشیان پر می زنیم چون سحر خمیازه آغوش فنا رامی کند ما ز فرصت غافلان سرخوش که ساغر می زنیم از خراش سینه مشق مدعا معلوم نیست صفحه بیکار است مجهولانه مسطر می زنیم نیستم آگه تمنای دل بیمار چیست ناله می بالد اگر پهلو به بستر می زنیم زین قدر گردی که دارد چون سحر جولان ما می رسد چین بر فلک دامن اگر بر می زنیم چون شرر روشن سواد فطرتیم اما چه سود نقطه ای تا گل کند آتش به بستر می زنیم بر نمی آید دل از زندانسرای وهم و ظن هر قدر این مهره می تازد به ششدر می زنیم کعبه و بتخانه شغل انفعالی بیش نیست حلقهٔ نامحرمی بیرون هر در می زنیم موج ها زین بحر بی پایان به افسردن رسید نارسابیهاست ما هم فال گوهر می زنیم عاجزی برحیرت ما شرم جرات ختم کرد لاف اگر مژگان زدن باشدکه کمتر می زنیم شش جهت برق است و ما را عجز مژگان داده اند دست پیش هرکه برداریم بر سر می زنیم در فضای امتحان افسردگی پرواز ماست طایر رنگیم بید ل بال دیگر می زنیم بیدل دهلوی