بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۶۷: تا چند به هر مرده و بیمار بگریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا چند به هر مرده و بیمار بگریم وقتست به خود گریم و بسیار بگریم زبن باغ گذشتند حریفان به تغافل تا من به تماشای گل و خار بگریم بر بیکسیم رحم نکردند رفیقان فریاد به پیش که من زار بگریم دل آب نشد یک عرق از درد جدایی یارب من بی شرم چه مقدار بگریم شمع ستم ایجاد نی ام این چه معاشست کز خواب به داغ افتم و بیدار بگریم ای غفلت بیدرد چه هنگامهٔ کوریست او در بر و من درغم دیدار بگریم تدبیرگداز دل سنگین نتوان کرد چون ابر چه مقدار به کهسار بگریم چون شمع به چشمم نمی از شرم و وفا نیست تا در غم وا کردن زنار بگریم ای محمل فرصت دم آشوب وداعست آهسته که سر در قدم یار بگریم تاکی چو شرر سر به هوا اشک فشاندن چون شیشه دمی چند نگونسار بگریم بر خاک درش منفعلم بازگذارید کز سعی چنین یک دو عرق وار بگریم شاید قدحی پرکنم از اشک ندامت می نیست درین میکده بگذار بگریم ناسور جگر چند کشد رنج چکیدن بر سنگ زنم شیشه و یکبار بگریم هر چند ز غم چاره ندارم من بیدل این چاره که فرمود که ناچار بگریم بیدل دهلوی