بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۴۵: جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جبههٔ فکر ز خجلت عرق افشان کردیم در شبستان خیال که چراغان کردیم دل هر ذر هٔ ما تشنهٔ دیدار تو بود چشم بستیم و هزار آینه نقصان کردیم هرکه از سعی طلب دامنی آورد به دست ما به فکر تو فتادیم و گریبان کردیم یارب آیینهٔ دیدار نماید خرمن تخم اشکی که به یاد تو پریشان کردیم گل وارستگی از گلشن اسباب جهان خاکساریست که چون دست به دامان کردیم وسعت آباد جنون وحشت شوقی می خواست دامنی چند فشاندیم و بیابان کردیم هر چه گل کرد ز ما جوهر خاموشی بود همچو شمع از نفس سوخته توفان کردیم اشک تا آبلهٔ پا همه دل می غلتید آه جنسی که نداریم چه ارزان کردیم آشیان در تپش بسمل ما داشت بهار رنگها ریخت ز بالی که پر افشان کردیم عجز رفتار ز ما اشک دمانید چو شمع صد قدم آبله آرایش مژگان کردیم در بساطی که سر و برگ طرب سوختن است فرض کردیم که ما نیز چراغان کردیم بیدل از کلفت مخموری صهبای وصال چون قدح از لب زخم جگر افغان کردیم بیدل دهلوی