بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۰۹: خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا عهدی که غم کوس تسلی می زد و دل هم به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم درشت و نرم صحرای تعلق یک اثر دارد شلایین تر ز صد خارست دامنگیری گل هم به افسون نفس عمری فلکتاز هوس بودم کنون دیدم کزین جرأت ندارم راه در دل هم به ذوق جستجوی لیلی عبرت نقاب ما مگو مجنون بیابانی است ، صحرایی ست محمل هم زمینگیری ندارد بهرهٔ راحت درین وادی چو تار شمع اینجا جاده پرداز است منزل هم غرورکیست سرمشق دبیرستان نومیدی که دارد کج کلاهی ها شکست فرد باطل هم کف خاکستر پروانهٔ ما این نظر دارد که برق شمع اگر این است خواهد سوخت محفل هم به تصو یر خیال ای آینه زان جلوه قانع شو همان تمثال خواهی دید اگر گشتی مقابل هم غباری نیست بیتابی کزین حیرتسرا جوشد به هر کمفرصتی اینجا دماغی داشت بسمل هم اگر از صفحهٔ آیینه حیرت می شود زایل توان برداشتن از خاک راهت نقش بیدل هم بیدل دهلوی