بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۶۱: به سودای بهار جلوهات عمریستگریانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به سودای بهار جلوه ات عمریست گریانم پر طاووس دامانی که نم چیند ز مژگانم لبم از شکوه مگشا تا نریزی خون حسرت ها خموشی پنبه است امشب جراحتهای پنهانم جنون کو تا غبار دستگاه مشربم گیرد که دامنها فرو رفته ست در چاک گریبانم گداز انفعالم مانعست از هرزه گردیها به این نم یک دو دم شیرازهٔ خاک پریشانم دل هر ذره رنگ خانهٔ آیینه می ریزد به دیدار تو گر خیزد غبار از چشم حیرانم چوگل هر چند فرصت غیر تعجیلم نمی خواهد بهار عالمی طی می شود تا رنگ گردانم کدورت بر نمی دارد دماغ انتظار من محبت می دهد ساغر ز چشم پیر کنعانم سببها پر فشانست از نوای ساز رسوایی هم ندارم اینقدر بهر چه عریانم نه من از خود طرب حاصل ، نه غیر از وضع من خوشدل همان در خانهٔ مفلس فضولیهای مهمانم مزاح وحشت اجزایم تسلّی بر نمی دارد به گردون می برم چون صبح گردی راکه بنشانم به یک وحشت ز چندین مدعا قطع نظر کردم جهان در طاق نسیان نقش بست از چین دامانم ز حرف پوچ بی مغزان سراپا شورشم بیدل ز وحشت چاره نبود همچو آتش در نیستانم بیدل دهلوی