بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۹۸: واکرد صبح آهی بر دل در تبسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
واکرد صبح آهی بر دل در تبسم تا آسمان فشاندم بال و پر تبسم دل بی تو زین گلستان یاد شکفتنی کرد بردم ز جوش زخمش تا محشر تبسم ما را به رمز اعجاز لعل تو آشنا کرد شاید مسیح باشد پیغمبر تبسم گر حسن در خور ناز عرض بهار دارد من هم بقدر حیرت دارم سر تبسم تا چشم باز کردم صد زخم ساز کردم در حیرتم چو می خواند افسونگر تبسم امید ما بهار است از چین ابروی ناز یارب مباد تیغش بی جوهر تبسم نتوان ز لعل خوبان قانع شدن به بوسی گردیدن ست چون خط گرد سر تبسم ای هوش بی تأمل از لعل یار بگذر بی شوخی خطی نیست آن مسطر تبسم از صبح هستی ما شبنم نکرد اشکی پر بی نمک دمیدیم از منظر تبسم ای صبح رنگ عشرت تا کی بقا فروشد مالیده گیر بر لب خاکستر تبسم بیدل ز معنی دل خوش بیخبر گذشتی این غنچه بود مهری بر دفتر تبسم بیدل دهلوی