بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۶۳: مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مپرسید از معاش خنده عنوانی که من دارم از آبی ناشتاتر می شود نانی که من دارم دو روزم باید از ابرام هستی آب گردیدن بجز ننگ فضولی نیست مهمانی که من دارم دل آواره با هیچ الفتی راضی نمی گردد چه سازم چارهٔ این خانه ویرانی که من دارم جدا زان جلوه نتوان اینقدرها زندگی کردن به خارا تیشه می باید زد از جانی که من دارم ز شوخی قاصدش هر گام دارد بازگردیدن به رنگ سودن دست پشیمانی که من دارم ز گلچینان باغ آرزوی کیستم یا رب پر طاووس دارد گرد دامانی که من دارم ندارد جز تأمل موج گوهر مصرعی دیگر همین یک سکته است انشای دیوانی که من دارم ز رنگ آمیزی این باغ عبرت برنمی آید به غیر از نقشبند طاق نسیانی که من دارم به حیرت رفت عمر و بر یقین نگشودم آغوشی به چشم بسته بر بندند مژگانی که من دارم نمی دانم چه سان از شرم نادانی برون آید به زنار آشنا ناگشته ایمانی که من دارم کفیل عذر یک عالم خطا طرفی دگر دارد حیا بر دوش زحمت بست تاوانی که من دارم چو شمع از فکر خود تا خاک گشتن برنمی آیم گریبانهاست بیدل در گریبانی که من دارم بیدل دهلوی