بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۳۸: بیکس شهیدم خون هم ندارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیکس شهیدم خون هم ندارم دیگر که ریزد گل بر مزارم حسرت کش مرگ مردم به پیری بی آتشی سوخت در پنبه زارم سنگی که زد یأس بر شیشهٔ من رطل گران بود بهر خمارم افسون اقبال خوابی گران داشت بخت سیه کرد شب زنده دارم بی مطلبی نیست تشویش هستی چون دوش مزدور ممنون بارم باید به خون خفت تا خاک گشتن عمریست با خویش افتاده کارم تمثال تحقیق دارد تأمل آیینه خشکست دل می فشارم ای کلک نقاش مژگان به خون زن از من کشیدند تصویر یارم صحرانشین اند آواره گردان بی دامنی نیست سعی غبارم رنگی نبستم از خودشناسی آیینه عنقاست یا من ندارم سر می کشد از من وهم هستی خاری ندارم کز پا برآرم بیدل ندانم در کشت الفت جز دل چه کارم تا بر ندارم بیدل دهلوی