بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۰۸: به باغی که چون صبح خندیده بودم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به باغی که چون صبح خندیده بودم ز هر برگ گل دامنی چیده بودم به زاهد نگفتم ز درد محبت که نشنیده بود آنچه من دیده بودم چرا خط پرگار وحدت نباشم به گرد دل خویش گردیده بودم جنون می چکد از در و بام امکان دماغ خیالی خراشیده بودم اگر سبزه رستم و گر گل دمیدم به مژگان نازت که خوابیده بودم هنوزم همان جام ظرف محبت نم اشک چندی تراویده بودم شرر جلوه ای کرد و شد داغ خجلت به این رنگ من نیز نازیده بودم قیامت غبار است صحرای الفت من اینجا دمی چند نالیده بودم ندزدیدم آخر تن از خاکساری عبیری بر این جامه مالیده بودم ادب نیست در راه او پا نهادن اگر سر نمی بود لغزیده بودم ندانم کجا رفتم از خوبش بیدل به یاد خرامی خرامیده بودم بیدل دهلوی