بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۰۶: چو بویگل به نظرها نقاب نگشودم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بوی گل به نظرها نقاب نگشودم بهار آینه پرداخت لیک ننمودم خیال پوچ دو روزم غنیمت سوداست به این متاع که در پیش وهم موجودم هزار خلد طرب داشته ست وضع خموش چها گشود به رویم لبی که نگشودم به رنگ سایه ز جمعیتم مگوی و مپرس گذشت عمر به خواب و دمی نیاسودم چو زخم صبح ندارم لب شکایت غیر همان تبسم خود می کند نمکسودم ز همرهان مدد پا نیافتم چو جرس هزار دشت به اقبال ناله پیمودم هوس بضاعت سعی از دماغ می خواهد ز یأس دست و دلی داشتم به هم سودم ز زندگی چه نشاط آرزو کنم یارب چو عمر رفته سراپا زیان بی سودم ز عرض جسم که ننگ شعور هستی بود به غیر خاک دگر بر عدم چه افزودم تو خواه شخص عدم گوی خواه بیدل گیر در آن بساط که چیزی نبود من بودم بیدل دهلوی