بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۸۲: نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار میگردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه بر صحرا نظر دارم نه در گلزار می گردم بهار فرصت رنگم به گرد یار می گردم قضا چون مردمک جمعیت حالم نمی خواهد تحیر مرکزی دارم که با پرگار می گردم حیا کو تا زند آبی غبار هرزه تازم را که من گرد هوس می گردم و بسیار می گردم به عجز خامه می فرسایدم مشق سیهکاری که درهر لغزش پا اندکی هموار می گردم نی بی برگ من هنگامهٔ چندین نوا دارد ز بی بال وپری سر تا قدم منقار می گردم ز اشک افشانی شمعم وفا بر خویش می لرزد که می داند ز شغل سبحه بی زنار می گردم تعلق از غبار جسم بیرونم نمی خواهد به رنگ سایه آخر محو این دیوار می گردم تو حرفی نذر لب کن تا دلی خالی کنم من هم که بر خود همچو کوه از بی صدایی بار می گردم هوس صبری ندارد ورنه از سیر گل و گلشن کشم گر پا به دامن یک گل بی خار می گردم نفس را از طواف دل چه مقدار است برگشتن اگر برگردم ازکوبت همین مقدار می گردم زخواب ناز هستی غافلم لیک اینقدر دانم که هر کس می برد نام تو من بیدار می گردم کجا دیدم ندانم آن کف پای حنایی را که من عمریست گرد عالم بیکار می گردم گر از صهبا نیاید چارهٔ مخموری ام بیدل قدح از خو یش خالی می کنم سرشار می گردم بیدل دهلوی