بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۶۵: چو شبنم تا نقاب اعتبار خویش شق کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو شبنم تا نقاب اعتبار خویش شق کردم ز شرم زندگی گفتم کفن پوشم ، عرق کردم کف پا می شدم ای کاش از بی اعتباریها جبین گردیدم و صد رنگ خجلت در طبق کردم چو صبحم یک تأمل درس جمعیت نشد حاصل به سطری کز نفس خواندم ز خود رفتن سبق کردم به حیرت صنعت آیینه را بردم به کار آخر پریشان بود اجزای تماشا یک ورق کردم مپرسید از قناعت مشربیهای حیات من به ساغر آبرویی داشتم سد رمق کردم به هر جا فکر مستی نیست مخموری نمی باشد هوسهای غذا بود این که خود را مستحق کردم شبی آمد به یادم گرمی انداز آغوشی چنان از خود برون رفتم که پندارم عرق کردم زبان اصطلاح رمز توحیدم که می فهمد که من هرگاه گشتم غافل از خود یاد حق کردم نفس از دقت فکرم هجوم شعله شد بیدل نشستم آنقدر در خون که صبحی را شفق کردم بیدل دهلوی