بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۴: نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگه واری بس است از جیب عبرت سر برآوردم شرار بی دماغ آخر ندارد پر زدن هر دم گریبان می درم چون صبح و برمی آیم از مستی چه سازم نعل در آتش ز افسون دم سردم چه سودا در سر مجنون دماغم آشیان دارد که چون ابر آب گردیدن ببرد آشفتن گردم غبارم توأم آشفتن آن طره می بالد همه گر در عدم باشم نخواهی یافتن فردم تو سیر زعفران داری و من می کاهم از حسرت زمانی هم بخند ای بی مروت بر رخ زردم ندارم گر تلاش منصب اقبال معذورم به خاک آسودهٔ بخت سیاهم سایه پروردم جهانی می گذشت آوارهٔ وحشت خرامیها در مژگان فراهم کردم و در خانه آوردم جنون بر غفلت بیکاری من رحم کرد آخر گریبان گر به دست من نمی آمد چه می کردم چو شمعم غیرت نامحرمیهاکاش بگدازد که من هرچند سر در جیب می تازم برون گردم من بیدل نی ام آیینه لیک از ساده لوحیها به خوبان نسبتی دارم که باید گفت بیدردم بیدل دهلوی