بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۲: دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبر شد و من پا به دل سخت فشردم خاکم به سر ای وای که جان رفت و نمردم جان سختی صبرم چقدر لنگ بر آورد کاین یک مژه ره جز به قیامت نسپردم پایم ته سنگ آمد از افسردس دل تاب رگ خواب از گره آبله خوردم برگ طرب من ورق لاله برآمد آه ازکف خونی که سیه گشت و فسردم دل نیز ز افسردگیم سرمه نوا ماند بر شیشه اثرکرد سیه روزی دردم چون شمع قیامت به سرم می کند امروز داغی که چرا سر به خرامش نسپردم ای هستی مبرم چه ندامت هوسیهاست گیرم دو سه روزت نفسی بود شمردم بی شربت مرگ اینقدرم داغ تپیدن فریاد ز آبی که ندادند به خوردم بیدل مژه از خویش نبستم گنه کیست راحت عملی داشت که من پیش نبردم بیدل دهلوی