بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۷: ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم که آن ناز آفرین صیاد خوش دارد به فریادم خرد بیهوده می سوزد دماغ فکر تعمیرم غم آباد جنونم خانه ویرانی است بنیادم به توفان رفتهٔ شوقم ز آرامم چه می پرسی که من گر خاک هم گردم همان در دامن بادم دماغ نکهت گل از وداع غنچه می بالد محبت همچو آه از رفتن دل کرده ایجادم ز بس گرم است در یادت هوای عالم الفت عرق آلوده می آید ز دل اشک شرر بادم خبر از خود ندارم لیک در دشت تمنایت دل گمگشته ای دارم که از من می دهد یادم غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم امید تلخکامان وفا شیرینیی دارد لب حسرت به جوی شیر تر کرده است فرهادم ز پرواز دگر چون بلبل تصویر محرومم پری در رنگ می افشانم و حیران صیادم قفس از ششجهت باز است اما ساز وحشت کو من و آن بی پروبالی که نتوان کرد آزادم شکوه فطرتم فرشست هرجا می روی بیدل ز هستی تا عدم یک سایه افکنده است شمشادم بیدل دهلوی