بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۴۵: شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم تصویر تو گل کرد ز آهی که کشیدم تا هیچکسم منتظر وصل نداند گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم گل کردن ازین باغ ، جنون هوس کیست پرواز غبارم سحری داشت دمیدم در تخم ، محالست کند ریشه فضولی پایم به در افتاد ز دامن که دوبدم نیرنگ دل از صورت من شبهه تراشید رفتم که کنم رفع دوبی آینه دیدم آخر الم زندگی ام تیر برآورد برداشت نفس آن همه زحمت که خمیدم تا خون من از خواب به صد حشر نخیزد در سایهٔ مژگان تو کردند شهیدم هستی چمنی داشت ز آرایش عبرت چون شمع گلی چند به نوک مژه چیدم حیرت قفس خانهٔ چشمم ، چه توان کرد هرگه بهم آرم مژه قفل است کلیدم بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت کز سودن دست تو صدایی نشنیدم بیدل دهلوی