بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۱۷: به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به عشقت گر همه یک داغ سامان بود در دستم همان انگشتر ملک سلیمان بود در دستم درین گلشن نه گل دیدم نه رمز غنچه فهمیدم ز دل تا عقده وا شد چشم حیران بود در دستم ز غفلت ره نبردم در نزاکت خانهٔ هستی ز نبضم رشته واری زلف جانان بود در دستم به هر بی دستگاهی گر به قسمت می شدم قانع کف خود دامن صحرای امکان بود در دستم ندامت داشت یکسر رونق گلزار پیدایی چوگل آثار شبنم زخم دندان بود در دستم به بالیدن نهال محنتم فرصت نمی خواهد ز پا تا می کشیدم خار پیکان بود در دستم پی تحصیل روزی بسکه دیدم سختی دوران به چشمم آسیا گردید اگر نان بود در دستم جنون آوارهٔ دیر و حرم عمری ست می گردم مکاتیب نفس پر هرزه عنوان بود در دستم کفی صیقل نزد سودن دین هنگامهٔ عبرت به حسرت مردم و آیینه پنهان بود در دستم درین مدت که سعی نارسایم بال زد بیدل همین لغزیدن پایی چو مژگان بود در دستم بیدل دهلوی