بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴: بسکه بی روی تو لبریز ندامت بودهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه بی روی تو لبریز ندامت بوده ام همچو دریا عضو عضو خویش بر هم سوده ام از کف خاکستر من شعله جولانی مخواه اخگری در دامن افسردگی آسوده ام در خیالت حسرتی دارم به روی کار و بس همچو دل یک صفحهٔ رنگ امید اندوده ام سودها دارد زیان من که چون مینای می هر چه از خود کاستم بر بیخودی افزوده ام هیچکس حیرت نصیب لذت کلفت مباد دوش هر کس زیر باری رفت من فرسوده ام بسته ام چشم از خود و سیر دو عالم می کنم این چه پرواز است یارب در پر نگشوده ام نی به دنیا نسبتی دارم نه با عقبا رهی ناامیدی در بغل چون کوشش بیهوده ام گر چه قطع وادی امیدگامی هم نداشت حسرت آگاهست از راهی که من پیموده ام در عدم هم شغل مشت خاکم از خود رفتن است تا کجا منزل کند گرد هوا آلوده ام نیست باکم بیدل از درد خمار عافیت صندلی در پرده دارد دست بر هم سوده ام بیدل دهلوی