بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۴۱: با چنین شوخی نشیند تا بهکی بیکار گل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با چنین شوخی نشیند تا به کی بیکار گل رخصت نازی که گردد گرد آن دستار گل نالهٔ ما را، ز تمکینت بهای دیگر است می کند یک دم زدن صدرنگ در کهسار گل اینقدر توفان نوای حسرت گلزار کیست کز شکست رنگ می بالد به صد منقار گل درگلستانی که مخمور خیالت خفته ایم رنگ می بازد ز شرم سایهٔ دیوار گل آگهی آیینه دار معنی آشفتگی است می شود خوابی پریشان چون شود بیدار گل چشم کو تا محرم اسرار بی رنگی بود ورنه زین باغ تحیر می دمد بسیار گل تا گهر باشد چرا دریا کشد ننگ حباب حیف باشد جز دل عاشق به دست یار گل گر کنی یک غنچه فکر عالم آزادگی یابی از هر چین دامن صد گریبانزار گل عشرت این باغ یکسر برگ تسلیم فناست جبهه ای چند از شکفتن می کند هموار گل خلوت آن جلوه غیر از حیرتم چیزی نداشت هر قدر بی پرده شد آیینه کرد اظهار گل خاک ما هم می کشد آغوش ناز جلوه ای چون بهار آمد جهانی می کند یکبار گل سر به سر باغ جهان بیدل مقام حیرتست دارد از هر برگ اینجا پشت بر دیوارگل بیدل دهلوی