بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۸: بسکه افتادهست باغ آبرو نایاب گل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه افتاده ست باغ آبرو نایاب گل ذوق عشرت آب گردد تا کند مهتاب گل زبن طلسم رنگ و بو سامان آزادی کنید نیست اینجا غیر دامن چیدن از اسباب گل هرزه گویی چند؟ لختی گرد خود گردیدنی شاخسار موج هم می بندد ازگرداب گل هرکجا شمع جمال او نباشد جلوه گر دیده ها تا جام صهبا دارد از مهتاب گل بسکه خوبان از جمالت غرق خجلت مرده اند در چمن مشکل اگر آید به روی آب گل از صلای ساغر چشم فرنگی مشربت بر لب زاهدکند خمیازه تا محراب گل نوبهاری هست مفت عشرت ای سوداییان رشتهٔ ساز جنون را می شود مضراب گل مست خاک ما کمینگاه بهار حیرتست بعد ازبن خواهد فشاند در ره احباب گل راحت ما را همان پرواز بالین پر است در نقاب اضطراب رنگ دارد خواب گل در همه اوقات پاس حال باید داشتن ننگ هشیاریست کز مستان کند آداب گل شوخی اظهار آخر با مزاج ما نساخت آتشی در طبع رنگ است و ندارد تاب گل عمرها شد شوخی دیده خرامی کرده ام می کند از چشم من بیدل همان سیماب گل بیدل دهلوی