بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸: سعی روزیکاهش است ای بیخبر چشمی بمال
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سعی روزی کاهش است ای بیخبر چشمی بمال آسیاها شد درین سودا تنک تر از سفال از کدورت رست طبعی کز تردد دست بست آب خاک آلوده را آرام می سازد زلال دستگاه جاه ، اصلش واضع شور و شر است می خروشد سیم و زر تا حشر در طبع جبال از فضولیهای طاقت عافیت آواره است غیر پرواز آتشی دیگر ندارم زیر بال لب به حاجت وامکن ساز غنا این است و بس آب گوهر می زند موج از زبان بی سؤال با عرق یارب نیفتد کار غیرت زای مرد الحذر از خندهٔ دندان نمای انفعال می کند بی کاریت نقاش عبرتگاه شرم چون شود افسرده روها سازد اخگر از زگال حسن نیرنگ جهان پوچ تا آمد به عرض بر جبین رنگ سیاهی ریخت ابروی هلال خواه بر گردون علم زن خواه آنسوتر خرام ای سحر زین یکدودم چندانکه می خواهی ببال انتخاب نسخهٔ جمعیت هستی است فقر عاشق بخت سیه می باشد این جا خال خال گامی از خود رفته ام وقتی به یاد گیسویی نقش چینم تا کنون بو می کنم ناف غزال از عدم هستی و از هستی عدم گل می کند بالها در بیضه دارد بیضه ها در زبر بال انجمنها رفت بیدل با غبار رنگ شمع تا قدم بر خود نهادم عالمی شد پایمال بیدل دهلوی