بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۱۴: کعبهٔ دلگر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کعبهٔ دل گر چه دارد تنگ ارکانش ز سنگ می دهد تمکین نشانی در بیابانش ز سنگ محو دیدار ترا از آفت دوران چه باک کم نمی باشد حصار چشم حیرانش ز سنگ عشرت مجنون چه موقوفست بر اطفال شهر دشت هم از کوه پر کرده ست دامانش ز سنگ حسن محجوبی که هست از کعبه و دیرش نقاب عاشقان چون شعله می بینند عریانش ز سنگ آسمان مشکل گره از دانهٔ ما واکند گرهمه چون آسیا ریزند دندانش ز سنگ اعتباراست اینکه ما را دشمن ما می کند. سنگ اگر مینا نگردد نیست نقصانش ز سنگ سختی ایام در خورد قبول طبع کیست چون فلاخن رد کند هر کس برد نانش ز سنگ حسن کز جوش نزاکت یک قلم رنگست و بس بوالفضولی چند می خواهند پیمانش ز سنگ سر به رسوایی کشد ناچار چون نقش نگین گر همه مجنون ما باشدگریبانش ز سنگ یک شرر بیطاقتی هر جا پر افشاند ز دل نیست ممکن گر ببندی راه جولانش ز سنگ مزرع دیوانهٔ ما بسکه آفت پرور است آبیارش موج زنجیر است و بارانش ز سنگ نیست آسان ره به کهسار ملامت بردنت دانه می چینند همچون کبک ، مرغانش ز سنگ تا ز غفلت نشکنی دل گوشه گیر جیب توست شیشه را در سنگ می دارند پنهانش ز سنگ آتشی بسیار دارد بیدل این کهسار وهم بر دل افسرده ریزد کاش توفانش ز سنگ بیدل دهلوی