بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۶۳: هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع به کجاست کنج قناعتی که در قسم زند از طمع به دو روزه فرصت بی بقا که نه فقر دارد و نه غنا به زمین فرو نرود چرا که کسی علم زند از طمع حذر از توقع این و آن که مذلتت نکشد عنان همه گر بود سر آسمان که به خاک خم زند از طمع فلکت اگر در باز شد دو جهان قلمرو ناز شد چو غرض معامله ساز شد همه را بهم زند از طمع چه خوش است آینهٔ خسان نرسد به صیقل امتحان که حریص اگر مژه واکند به حیا قلم زند از طمع مپسند بر گل آرزو هوس طراوت رنگ و بو که مباد جوهر آبرو به غبار نم زند از طمع بلد است مصلحت ازل سوی وعده گاه قیامتت که تلاش هرزه دو امل به در عدم زند از طمع اگرت بود رگ غیرتی که بر آبرو نزند تری کف خاک گیر و حواله کن به لبی که دم زند از طمع کف دست می گزد امتحان ز خسیس و همت ما مپرس که چو سکه هر چه به سر خورد به سر درم زند از طمع نشود کدورت فقر ما کلف صفاکدهٔ غنا چقدر غبار دل گدا به صف کرم زند از طمع سر و برگ بیدل ما شود اگر اتفاق قناعتی شجر جهان غنا شود نفسی که کم زند از طمع بیدل دهلوی