بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۷۸: خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش گشت در گرد یتیمی خشک آب گوهرش گر به این شوخی کند عکس تو سیر آینه می تپد برخود به رنگ موج دربا جوهرش هرکه را از نغمهٔ ساز سلامت آگهی ست نیست جز ضبط نفس دربزم دل خنیاگرش نسخهٔ دل عالمی دارد که گر وا می رسی هست صحرای قیامت صفحه ای از دفترش گردباد بیخودی پیمای دشت الفتیم کاسمان هم می کند گردیدنی گرد سرش ناله ام عمریست طوف لب نفهمیده ست چیست وای بیماری که غیراز دل نباشد بسترش سعی آرامم حریف وحشت سرشار نیست خواب من چون غنچه برمی آرد از بالین پرش ط فل خویی گر زند لاف کمال آهسته باش می کند چون اشک آخر خودنماییها ترش بی فنا نتوان چراغ اعتبار افروختن آتش ما شعله می بارد پس از خاکسترش احتیاجت نیست جز ایجاد عیب دوستان مطلبی سرکن به پیش هرکه می خواهی کرش کبریایی ازکمین عجز ما گل کردنی ست سایه هم خورشید می یابد زمان دیگرش تیغ خونخوارست بیدل جادهٔ دشت جنون تا ز سر نگذشته ای نتوان گذشتن از سرش بیدل دهلوی