بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۶۴: خواه در معمورهٔ جان خواه در وبرانه باش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواه در معمورهٔ جان خواه در وبرانه باش با هزاران در پس دیوار خود چون شانه باش چشم منت جز به نور عشق نتوان آب داد صیقل آیینه ای خاکستر پروانه باش دعوی قدرت رها کن هیچ کارت بسته نیست ای سراپایت کلید فتح بی دندانه باش دشت سودا گرد آثارش سلامتخانه است در پناه سایهٔ مو چون سر دیوانه باش کاروان عمریست از پاس قدم پا می خورد پیرو محمل کشان لغزش مستانه باش بیوفایی صورت رنگ بهار زندگی ست آشنای خویش شو یعنی ز خود بیگانه باش مستی سرگشتگان شوق ناهنجار نیست شعلهٔ جواله شو سر بر خط پیمانه باش تا تأمل می گماری رفته اند این حاضران چشم بر محفل گشا و گوش بر افسانه باش عالمی مست خیال نرگس مخمور اوست گر تو هم زین نشئه بویی برده ای میخانه باش بیدل اجزای نفس تا کی فراهم داشتن پای تا سر ریشه ای بی احتیاط دانه باش بیدل دهلوی