بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۱۴: جامی مگر از بزم حیا در زدهای باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جامی مگر از بزم حیا در زده ای باز کاتش به دل شیشه و ساغر زده ای باز آن زلف پریشان زده ای شانه ندانم بر دفتر دلها ز چه مسطر زده ا ی باز برگوشهٔ دستار تو آن لالهٔ سیراب لخت جگر کیست که بر سر زده ای باز ای ساغر تبخاله از این تشنه سلامی خوش خیمه بر آن چشمهٔ کوثر زده ای باز مخموری و مستی همه فرش است به راهت چون چشم خود امروز چه ساغر زده ای باز ابر چه بهار است که بر بسمل نازت تیغ مژه با برق برابر زده ای باز هشدار که پرواز غرورت نرباید دل بیضهٔ وهم است و ته پر زده ای باز برهستی موهوم مچین خجلت تحقیق بر کشتی درویش چه لنگر زده ای باز از خاک دمیدن به قبا صرفه ندارد ای گل زگریبان که سر برزده ای باز بیدل ز فروغ گهر نظم جهانتاب دامن به چراغ مه و اختر زده ای باز بیدل دهلوی