بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴: تا کی خیال هستی موهوم، سر برآر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا کی خیال هستی موهوم ، سر برآر عنقایی ، ای حباب ، از این بیضه پر برآر حیف از دلی که رنج فسون نفس کشد از قید رشته ای که نداری گهر برآر جهدی که شعله ات نکشد ننگ اخگری خاکستری برون ده و رخت سفر برآر دل جمع کن ز آمد و رفت خیال پوچ بر روی خلق از مژهٔ بسته در برآر سامان دهر نیست حریف قناعتت این بحر را به قدر لب خشک تر برآر سیماب رو در آتش و روغن در آب باش خود را ز جرگهٔ بد و نیک این قدر برآر پشت دوتا تدارک او بار سرکشی ست تیغ آن زمان که ریخت دم از هم به سر برآر آهی به لب رسان که نیفسرده ای هنوز زان پیشتر که سنگ برآری شرر برآر سامان تازه رو یی ات از شمع نیست کم خار شکسته را ز قدم گل به سر برآر فکر شکست چینی دل مفت جهد گیر مویی ست در خمیر تو ای بی خبر برآر در خون نشسته است غبار شهید عشق ای خاک تشنه مرده زبان دگر برآر بیدل نفس به یاد خدنگت گرفته است تا زندگی ست خون خور و تیر از جگر برآر بیدل دهلوی