بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۶۱: هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر به موج چشمهٔ خورشید می زند ساغر حضور منزل دل ختم جادهٔ نفس است پی درودن هر ریشه می رسد به ثمر چو لاله غیر سویدا چه جوشد از دل ما حباب داغ شمارد، محیط خون جگر به کسب طینت بیمغز باب عرفان نیست ز باده نشئه محال است قسمت ساغر سخن چو آب دهد طبعهای بیحس را به نثر و نظم نگردد، دماغ کاغذ، تر ستم به خامه کند خشکی دوات اینجا زبان به حرف نگردد چوگوش باشدکر نجات یافت ز مرگ آنکه با قضا پیوست به چوب دسته الم نیست از جفای تبر زنیک و بد مژه بستن هجوم عافیت است خمار خواب مکش گر فکندی این بستر در این زمانه که غیر از سکوت آفت نیست به تیغ حادثه همواری ام نمود سپر نداشت مایدهٔ عمر بیوفا مزه ای نمک زدندکباب مرا ز خاکستر درای قافلهٔ رنگ سخت خاموش است خبر مگیرکه از ماگرفته اند خبر تظلم تو بجایی نمی رسد بیدل در این بساط به امید بخیه جیب مدر بیدل دهلوی