بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۵۹: شبیکه شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی که شعلهٔ یاد تو داشت سیر جگر چو اخگرم عرق چهره بود خاکستر سراغ صبح مهیای ساز گم شدن ست نموده اند مرا در شکست رنگ اثر سبکروان فنا با نفس نمی سازند ز دود ریشه ندارند دانه های شرر کمال سوختگان پیچ و تاب نومیدی ست فتیله آینهٔ داغ را بود جوهر به محفلی که نگاهش تغافل آلودست به گرد حلقهٔ ماتم تپد خط ساغر به وصف صبح بناگوش او چه پردازد ز رشته است نفس خشک در دل گوهر مناز بر هنر ای ساده دل که آینه ها ز دست جوهر خود خاک کرده اند به سر فروغ محفل بی آبروی عمر هواست به جز نفس نتوان رفتن از بساط سحر تپش کدورتم از طبع منفعل نرود نمی رود به فشردن غبار دامن تر خروش اهل حیا پرده دار خاموشی ست صدای کاسهٔ چشم است پیچ و تاب نظر گرفتم آنکه به خود وارسی چه خواهی دید چو عکس بر در آیینه احتیاج مبر به سلک نظم رسید آبروی ما بیدل گهر به رشته کشیدیم از خط مسطر بیدل دهلوی