بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۲۲: صبح شد در عرصهٔگردون مگو خندان سفید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح شد در عرصهٔ گردون مگو خندان سفید کف به لب آورده است این بختی کوهان سفید تا کجا روشن شود عجز ترددهای خلق بحر هم در خورد گوهر می کند دندان سفید جاده پیمای عدم بودیم و کس محرم نبود این ره خوابیده شد از لغزش مژگان سفید شبههٔ تحقیق نقشی می زند بر روی آب جز سیاهی هیچ نتوان شد درین میدان سفید زنگ دارد جوهر آیینهٔ عرض کمال درکلف خوابید هرجا شد مه تابان سفید تا نگردد سخت جانی دستگاه انفعال استخوان در پیکر ما می شود پنهان سفید زیرگردون چون سحردریک نفس گشتیم پیر می شود موی اسیر ان زود در زندان سفید راه غربت یک قدم رنجش کم از صد سال نیست اشک را از دیده دوری کرد تا مژگان سفید بزم می گرم است از دمسردی واعظ چه باک برف نتواند شدن در فصل تابستان سفید انتظار تیغ نازش انفعال آورد بار چون عرق گردیدآخر خون مشتاقان سفید می نوشتم نامه ای بی مطلب قربانیان جوش نومیدی ز بس کف کرد شد عنوان سفید کاروان انتظار آخر به جایی می رسد بیدل از چشم ترم راهی ست تاکنعان سفید بیدل دهلوی