بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۱۹: آخر ز سجده ام عرق جبهه سر کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر ز سجده ام عرق جبهه سر کشید غواصی محیط ادب این گهر کشید چندانکه شور صبح قیامت شود بلند امروز پنبه بایدم از گوش کر کشید از بی بضاعتی به گدایی مثل شدم چون حلقه کاسهٔ تهی ا م دربه در کشید جام و شراب محفل اسرار خامشی است خود را نهنگ حوصلهٔ شمع درکشید هنگامهٔ تمتع این باغ فتنه داشت سرو و چنار دست به جای ثمر کشید عرض کمال رونق بازار ما شکست جوهر ز آب آینه موج خطر کشید روشن نشد که از چه بیابان رسیده ایم باید چو شمع خار قدم تا سحر کشید گردن کشان به عرصهٔ تقدیر چون هلال تیغی کشیده اند که خواهد سپر کشید نقاشی صنایع پرداز سحر داشت طاووس رنگها بهم آورد و پرکشید هر گوهری به سنگ دگر قدر داشته است خورشید اشک شبنم ما را به زر کشید ای غنچه ها ز ترک تکلف چمن شوند سر نیست آنقدر که توان دردسر کشید از بیکسی چو شمع درین عبرت انجمن رنگ پریده بود که ما را به بر کشید طاقت رمید بسکه به وحشت قدم زدیم بید ل شکست دامن ما تا کمر کشید بیدل دهلوی