بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۱۷: به نظم عمرکه سر تا سرش روانی بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به نظم عمرکه سر تا سرش روانی بود خیال هستی موهوم سکته خوانی بود چه رنگها که ندادم به بادپیمایی بهار شمع در این انجمن خزانی بود نیافت عشق جفاپیشه قابل ستمی همیشه بسمل این تیغ امتحانی بود هنوزآن پری ازسنگ فرق شیشه نداشت که دل شررکده ی چشمک نهانی بود به کام دل نگشودیم بال پروازی چو رنگ ، هستی ما گرد پرفشانی بود پس از غبار شدن گشت اینقدر معلوم که بار ما همه بر دوش ناتوانی بود به خاک راه تو یکسان شدیم و منفعلیم که سجده نیز درین راه سرگردانی بود طراوت گل اظهار شبنمی می خواست ز خجلت آب نگشتن چه زندگانی بود علم به هرزه درایی شدیم ازین غافل که صد کتاب سخن محو بیزبانی بود تلاش موج درتن بحر هیچ پیش نرفت گهر دمیدن ما پاس بیکرانی بود جهان گذرگه آیینه است و ما نفسیم تو هم چو ما نفسی باش اگر توانی بود فریب معرفتی خورده بود بیدل ما چو وارسید یقینها همه گمانی بود بیدل دهلوی