بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲: عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عیش ما کم نیست گر اشکی به چشم تر بود شوق سرشارست تا این باده در ساغر بود نکهت گل ، دام اگر دارد همان برگ گل است رهزن پرواز مشتاق تو بال و پر بود با غبار فقر سازد هر کجا روشن دلی است چهرهٔ آیینه ها را غازه خاکستر بود آنقدر رفعت ندارد پایهٔ ارباب قال واعظان را اوج عزت تا سر منبر بود روشناس هستی ازآیینهٔ اشکیم و بس نیستی جوشد ز شبنم گر نه چشم تر بود ره ندارد سرکشی در طینت صاحبدلان می زند موج رضا آبی که در گوهر بود این زمین و آسمان هنگامهٔ شور است و بس گر بود آسودگی ، در عالم دیگر بود عاشقان پر بی کس اند، از درد نومیدی مپرس حلقه را از شوخ چشمی ، جا برون در بود هستی ما را تفاوت از عدم جستن خطاست سایه آخر تا چه مقدار از زمین برتر بود خدمت دل ها کن اینجا کفر و دین منظور نیست آینه ازهرکه باشد مفت روشنگر بود هر که را بیدل به گنج نشئهٔ معنی رهی ست هر رگ تاکی به چشمش رشتهٔ گوهر بود بیدل دهلوی