بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۳۴: درگلستانیکه حسنش جلوهای سر میکند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درگلستانی که حسنش جلوه ای سر می کند گل ز شبنم دیدهٔ حیران ساغر می کند بی تو طفل اشک مشتاقان ز درد بیکسی گر همه در چشم غلتد خاک بر سر می کند همچو اشکم حسرت اندیش نثار راه تست هر صدف کز آبرو سامان گوهر می کند اعتمادی نیست بر جمعیت اجزای ما این ورقها را هوای زلفت ابتر می کند موج آبش می زند تیغ محرف برکمر سرو هر گه طرز رفتار ترا سر می کند پاکبازان فارغند از تهمت آلودگی حسرت دیدار گاهی چشم ما تر می کند از جنونم عالمی پوشید چشم امتیاز هر که عریان می شود این جامه در بر می کند می دهد اجزای رنگ و بوی جمعیت به باد هر که درس خنده ای چون غنچه از بر می کند راحتت فرش است اگر از وهم طاقت بگذری ناتوانی هر چه آید پیش بستر می کند بیخود احرام گلزار خیال کیستم گردش رنگم ره معشوقه ای سر می کند حیرت اظهاریم بیدل لذت تحقیق کو هیچکس آگاهی از آیینه باور می کند بیدل دهلوی