بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۵۹: سبکروانکه به وحشت میان جان بستند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سبکروان که به وحشت میان جان بستند چو ناله سوخت نفس با نگاه پیوستند نرسته اند شرر وحشیان این کهسار که دل ز سنگ گرفتند و بر هوا بستند نیاز طره اوکن اگر دلی داری که ماهیان سعادت اسیر این شستند ز پهلوی عرق جبهه مایه است اینجا چو جام می همه جا بیدلان تهی دستند به سنگ کم نتوان قدر عاجزان سنجید نگه دلیل بلندیست هرقدر پستند درآن بساط که منظور حسن یکتایی ست ترحم است بر آیینه ای که نشکستند حذر ز الفت دلها درین جنون محفل که شیشه های شکستن بهانه بد مستند نمی توان به کمانخانهٔ فلک آسود کجا گذشته چه آینده تیر یک شستند ز ساز خلق به جز هیچ هیچ نتوان یافت خیال نیستیی هست کاینقدر هستند چو شمع بر نفسی چند گریه کن بیدل که سو ختند و به رمز فنا نپیوستند بیدل دهلوی