بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱: طالعم زلف یار را ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
طالعم زلف یار را ماند وضع من روزگار را ماند دل هوس تشنه است ورنه سپهر کاسهٔ زهر مار را ماند نفس من به این فسرده دلی دود شمع مزار را ماند بسکه بی دوست داغ سوختنم گلخنم لاله زار را ماند خار دشت طلب ز آبله ام مژهٔ اشکبار را ماند نقش پایم به وادی طلبت دیدهٔ انتظار را ماند عجزم از وضع خود سری واداشت ناتوانی وقار را ماند یار در رنگ غیر جلوه گر است هم چو نوری که نار را ماند جگر چاک صبح و دامن شب شانه و زلف یار را ماند عزلت آیینه دار رسواییست این نهان آشکار را ماند نیک در هیچ حال بد نشود گل محال است خار را ماند با دو عالم مقابلم کردند حیرت آیینه دار را ماند مایهٔ بیغمی دلی دارم که چو خون شد بهار را ماند هر چه از جنس نقش پا پیداست بیدل خاکسار را ماند بیدل دهلوی