بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰: دل به قید جسم از علم یقین بیگانه ماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به قید جسم از علم یقین بیگانه ماند کنج ما را خاک خورد از بسکه در ویرانه ماند سبحه آخر از خط زنار سر بیرون نبرد درکمند الفت یک ریشه چندین دانه ماند در تحیر رفت عمر و جای دل پیدا نشد چون کمان حلقه ، چشم ما به راه خانه ماند شور سودای تو از دلهای مشتاقان نرفت عالمی زین انجمن بر در زد و دیوانه ماند مدتی مجنون ما بر وهم وظن خط می کشید طرح آن مسطر به یاد لغزش مستانه ماند در خراباتی که از شرم نگاهت دم زدند شورمستی خول شد وسربرخط پیمانه ماند ساز عمر رفته جز افسوس آهنگی نداشت زان همه خوابی که من دیدم همین افسانه ماند شوخ چشمان را ادب در خلوت دل ره نداد حلقه ها بیرون در زین وضع گستاخانه ماند دل فسرد و آرزوها در کنارش داغ شد بر مزار شمع جای گل پر پروانه ماند آخرکارم نفس در عالم تدبیر سوخت هرسر مویی که من تک می زدم در شانه ماند حال من بیدل نمی ارزد به استقبال وهم صورت امروز خود دیدم غم فردا نماند بیدل دهلوی