بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۵۵: مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مکتوب مقصد ما از بیکسی فغان شد قاصد نشد میسر دل خون شد و روان شد دل بی رخ تو هیهات با ناله رفت در خاک واسوخت این سپندان چندانکه سرمه دان شد کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم این پنبه بسکه بر خود پیچید ریسمان شد تا حشر بال اعمال باید کشید بر دوش این یک نفس بضاعت صد ناقه کاروان شد شمع بساط ما را در کارگاه تسلیم هرچند عزم پا بود روسوی آسمان شد تشویش روزی آخر نگذاشت دامن ما گندم قفای آدم از بس دوید نان شد کسب وکمال در خلق پر آبرو ندارد بر دوش بحر آخر موج گهرگران شد جمعیت عدم را ازکف نمی توان داد دریاد بیضه باید مشغول آشیان شد دل در خیال دیدار آیینه خانه ای داشت تا بر ورق زد آتش طاووس پرفشان شد از الفت رفیقان با بیکسی بسازید کس همعنان کس نیست از مرگ امتحان شد از عجز ما مگویید از حال ما مپرسید هرچند جمله باشیم چیزی نمی توان شد بیدل نداد تحقیق از شخص ما نشانی باری به عرض تمثال آیینه مهربان شد بیدل دهلوی