بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹: روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روز سیهم سایه صفت جزو بدن شد آسوده شو ای آینه زنگار کهن شد شبنم به چه امید برد صرفهٔ ایجاد چشمی که گشودم عرق خجلت من شد نشکافتم آخر ره تحقیق گریبان فرصت نفسی داشت که پامال سخن شد تدبیر، علاج مرض ذاتی کس نیست از شیشه شدن سنگ همان توبه شکن شد حیرت نپسندید ز ما گرم نگاهی بردیم در آن بزم چراغی که لگن شد تنزیه ز آگاهی ما گشت کدورت جان بود که در فکر خود افتاد و بدن شد جز یأس ز لاف من و ما هیچ نبردیم تار نفس از بسکه جنون یافت کفن شد شب در خم اندیشه ی گیسوی تو بودم فکرم گرهی خورد که یک نافه ختن شد چون اشک به همواری ازین دشت گذشتم لغزیدن پا راه مرا مهره زدن شد گرد ره غربت چقدر سعی وفا دشت خاکم به سرافشاند به حدی که وطن شد بیدل اثری برده ای از یاد خرامش طاووس برون آگه خیال تو چمن شد بیدل دهلوی