بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵: ای شمع تک وتاز نفس گرد سفر شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای شمع تک وتاز نفس گرد سفر شد اکنون به چه امید توان سوخت سحر شد در نسخهٔ بیحاصل هستی چه توان خواند زان خط که غبار نفسش زبر و زبر شد مردم همه در شکوهء بیکاری خویشند سرخاری این طایفه هنگامهٔ گر شد در خامهٔ تقدیر نگونی عرقی داشت کاخر خط پیشانی ما اینهمه تر شد تمثال به آن جلوه نمودیم مقابل ای بیخردان آینه داری چه هنر شد افسانهٔ خاموشی من کیست که نشنید گم شد جرس از قافله چندانکه خبرشد یاران نرسیدند به داد سخن من نظمم چه فسون خواند که گوش همه کر شد چون سبحه درین سلسله بیگانگیی نیست سرها همه پا بود که پاها همه سر شد گستاخی ام از محفل آداب بر آورد گردیدن من گرد سرش حلقهٔ در شد فریاد که از دل به حضوری نرسیدم شب بودکه در خانهٔ آیینه سحر شد در قسلزم تقدیرکه تسلیم کنار است کشتی و کدو، صورت امواج خطر شد چون ما نو آن کس که به تسلیم جبین سود هرچند که تیغش به سر افتاد سپر شد تا یک مژه خوابم برد ازخویش چو اخگر خاکستر دل جوش زد و بالش پر شد فکر چمن آرایی فردوس که دارد سر در قدمت محو گریبان دگر شد بیدل نشوی غافل از اقبال گریبان هر قطره که در فکر خود افتاد گهر شد بیدل دهلوی