بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳: دمی که تیغ تو خون مرا بحل گیرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دمی که تیغ تو خون مرا بحل گیرد هجوم ناز سراپای من به دل گیرد کجاست اشک که در عالم خیال توام هزار آینه با جلوه متصل گیرد مزاج عاشق و آسودگی به آن ماند که شعله رنگ هواهای معتدل گیرد به حیرت است نگاه ادب سرشت وفا که شمع خلوت آیینه مشتعل گیرد بهار عمر و طراوت زهی خیال محال مگر حیا عرض از طبع منفعل گیرد کسی برد چو نگه لذت شناسایی که نقش خویش به هر جلوه مضمحل گیرد خوشم که ناله ام امروز خصم خودداری ست چو سرو تا به کی آزادگی به گل گیرد کفیل وحشت هر ذره ام چو شور جنون کسی که نگذرد از خود مرا خجل گیرد ز شرم ِ بیدلی خویش آب می گردم مباد آینه پیش تو نام دل گیرد بیدل دهلوی