بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹: خاکستری نماند ز ما تا هوا برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خاکستری نماند ز ما تا هوا برد دیگر کسی چه صرفه ز تاراج ما برد نقش مراد مفت حریفی کزین بساط چون شعله رنگ بازد و داغ وفا برد آسوده جبهه ای که درین معبد هوس چون شمع سجده بر اثر نقش پا برد آخر به درد و داغ گره گشت پیکرم صد گوی اشک یک مژه چوگان کجا برد سیل بنای موج همان زندگی بس است بگذارتا غبار من آب بقا برد زبن خاکدان دگر چه برد ناتوان عشق خود را مگر هلال به پشت دو تا برد محروم دامن تو غبار نیاز من صد صبح چاک سینه به دوش هوا برد چشمی که از غبار دلش نیست عبرتی یارب که التجا به در توتیا برد حسن قبول جعوه کمین بهانه ایست کو دل که جای آینه دست دعا برد زاهد ز سبحه نعل یقینت در آتش است درکعبه راه دیر گرفتی خدا برد کو قاصدی که در شکن دام انتظار پیغامی از تو آرد و ما را ز ما برد هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است بیدل به جز دلی که نداردکجا برد بیدل دهلوی