بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۷۴: حرصت آن نیست که مرگش ز هوس وادارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حرصت آن نیست که مرگش ز هوس وادارد درکفن نیز همان دامن دنیا دارد زین چمن برگ گلی نیست نگرداند رنگ باخبر باش که امروز تو فردا دارد همه از جلوه به انداز تغافل زده ایم آنچه نادیده توان دید تماشا دارد جاده در دامن صحرای ملامت چاکی ست که سر بخیه ز نقش قدم ما دارد دم تیغ تو نشد منفعل ازکشتن ما خون عاشق چقدر آب گوارا دارد سایهٔ گم شده محو نظر خورشید است هرکه ز خویش رود در چمنت جا دارد لاله در دامن این دشت به توفان زده است یاس مجنون چقدرگرد سویدا دارد مقصد نالهٔ دل از من مدهوش مپرس شوق مست است ندانم چه تقاضا دارد منکر وحشت ما سوخته جانان نشوی شعله در بال و پر ریخته عنقا دارد ما و من نغمهٔ قانون خیال است اینج اثر هستی ما قطره به دریا دارد لفظ گل کرده ای آیینهٔ معنی برگیر پری اسمی ست که از شیشه مسما دارد رهرو از رنج سفر چاره ندارد بیدل موج ، دایم ز حباب آبلهٔ پا دارد بیدل دهلوی